پروفایل نویسنده مشاهده قالب های وبلاگ چت روم شکلاتی انجمن تفریحی سرگرمی طراح قالب : آی تم هیس چت |
به دوست داشتَنت مشغولم …
همانند سربازی که سالهاست ؛ در مقرّی متروکه ،
بی خبر از اتمام جنگ ،
نگهبانی می دهد…!
شاید واسه ی من و تو فردایی نباشد
ولی من هنوز به همون دیروزی دلخوشم که لحظه هایم را با تو گذراندم . . .
چه آشوبیست در دلم
وقتی نمی دانم
درنبودنم ...
به بودن ِ
چه كسی فكر می كنی ...!
دیگر نمی نویسم . . .
دیگر از احساسم به تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم دوستت دارم . . .
دیگر نمی نویسم بعد از تو چه به روزم آمد . . .
دیگر نمی نویسم دل کندن از تو مانند جان دادن بود . . .
دیگر از روز های عاشقانه یمان نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم که به شانه هایت نیاز دارم . . .
نمی نویسم محتاج عطر مردانه ات هستم . . .
دیگر از بی وفای قصه یمان نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم با آوردن اسمت دلم جان می گیرد . . .
دیگر از خواب های بی تو نمی نویسم . . .
دیگر نمی نویسم به خاطر ” او ” چه با ” من ” کردی . . .
دیگر نمی نویسم چه بی رحمانه رهایم کردی . . .
چه بی رحمانه به گریه هایم خندیدی . . .
چه بی رحمانه صدای خنذه های عاشقانه تان تا خواب هایم آمد . . .
و چه بی رحمانه از سرت افتادم . . .
دیگر نمی نویسم دلم برای شانه به شانه راه رفتن با تو پر می زند . . .
دیگر نمی نویسم عشق تو تاوان سنگینی برای دلم بود . . .
نمی نویسم دیگر صدای خنده های صادقانه یمان در خانه نمی پیچد . . .
دیگر نمی نویسم برای با تو بودن چگونه جنگیدم . . .
و نمی نویسم چگونه سپاه منطق تو در برابر سپاه احساس من پیروز شد . . .
من . . .
دیگر . . .
هیچ . . .
نمی نویسم . . .
ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…
تـــو بـرو …
مــــن هــمـــ بـرایـــِ اینـــکـــ ه راحـتـــ بــرویــــ میـــ گـویــمـــ:
” بــاشـد … بـــرو … خــیــالیـــ نیـــسـتـــ!!! ”
امـّــا
کیـــسـتـــ کــ ه نــدانــد…
بیــــ تـــو
تـــنـــهـا چیــــزیـــ کــ ه هـسـتـــ…
خیــــالِ تـــوستــــ…
انصـــاف نبـــود ...
رفــتنت با خــودت بـاشــد ،
فـــرامـــوش کــردنت بــا مــن …
وقتی می گویم دیگر ســراغم نیــا
فکر نکن که فراموشت کردم ،
یا دیگر دوستت ندارم…
نــــــــــــه…
من فقط فهمیدم وقتی دلت با من نیست،
بودنت مشکلی را حل نمی کند…
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….
می گویند : سـاده نیست . . .
گذشتن از كسى كه گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران كـرده ...!!!
امـا من گذشتم . . .
بدترین درد
مردن نیست
دل بَــستن به کسيــه که
کــنــآرت نيستـــ
خُدایا…
مَن میدانَم
تُو هـَــــم میدانــی
کـه شُدَنـی نیست…
حَتـی اَگر مُعجِزه کُنـــی
باز هَم…
او یِک آرِزوی ِمَحال اَست ..
کاش می شــــد " فقــــط " ، تو را داشته باشــــم....
خدا هـــــی بپرسد : خوب ، دیگر چه ؟؟!
من بگویـــم : هیچ ، هـــــمین کافیـــــــــست !!!
عشــق یعنــی:اختیــار بــدی کــه نــابــودت کنــد
امــا
اعتمــاد کنــی کــه ایــن کــار را نمــی کنــد . . .
اهای
تــــــــــو!!
در قلبم محکوم به حبس ابدیهوا نیستــــم
امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم
حال عجیبـــی ست دیدن ِ
همان آسمان که
… شاید “تو” …
دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای
در خاطری که "تویی"
دیــــگـران فـــرامــوشـنـد . . .
بـــگـذار در گــوشـت بـخـوانــم
"میخـــــواهـمت"
این خـلـاصه ی تـــمـام حــرفهای عــاشـقانــه ی دنـیــاسـت . . . !
امــــــــــــــــــــــــا...
اگر تو صدایم کنی بر میگردم
با همان حماقت و سادگی ام میگویم:
جـــــــــ♥ـــــــــانم...
اینجا به جــــــــــزدوری تو چیزی به من نزدیک نیســـــت ...
آرامــش ظـاهــرم گـمــراهـت نکنــــد؛
آشفتــه تـر از این حـرف ها هســـتم !
عاشقی می کنم!
لج می کنم!
بد اخلاق می شوم!
دست خودم نیست …
ساعت و زمان هم ندارد!
تــو که نباشی …
زندگی باید به کام من تلخ شود !!!
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم “تـــــو“
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
“تـــــــو”
شايد تنها کسی نيستم كه دوستت دارم
و تو نمیتونی بفهمی که چی میگم . . .
دلمــــ می گیرد !..
برای توووووووو ........
برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . .
برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی
مهربونم،
نازنینم، بهترینم.
عشقم، امیدم، جونم.
با توام ، با تو، دنیای من.
میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟!
ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.
میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم.
کنارت،
همراهت،
هم قدم
و هم نفس با نفس کشیدنت.
میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم.
میخوام ضربان قلبت رو بشمارم تا وقتی نیستی، از حفظ بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.
کنارم بمون، تا زنده بمونم. با من باش، تا دووم بیارم.
مراقب چشمات باش، تا امیدوار بمونم. مراقب قلبت باش، تا زنده بمونم. مراقبم باش، تا کنارت بمونم.
گفتم، هزار بار دیگه هم میگم:
دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم.. . . تا هر زمان که زنده باشم.
اگر بدانی جایگاهت کجاست,مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم,درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم,تو بی نظیری برایم,حرف دلم به تو همین است,قلبت می ماند تا اخرین نفس برایم
روزگاري در گوشه اي از دفترم نوشته بودم
تنهاي را دوست دارم چون بي وفا نيست
تنهاي را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام
تنهاي را دوست دارم چون عشق دروغين در آن نيست
تنهاي را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهاي را دوست دارم چون در خلوت تنهايم در انتظار
خواهم گريست هيچ کس اشکهايم را نميبيند
اما از روزي که تو را ديديم نوشتم
از تنهاي بيزارم چون تنهاي ياد آور لحظات تلخ بي تو بودنم است
از تنهای بيزارم زيرا فضاي غم گفته سكوتم تو را فرياد ميزند
از تنهاي بيزارم چون به تو وابسته ام
از تنهاي بيزارم چون با تو بودن راتجربه کرده ام
از تنهاي بيزارم چون خداوند هيچ انساني را تنها نيافريد
از تنهاي بيزارم چون خداوند تو را برايم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهاي بيزارم زيرا هر وقت تنهاي گريه كنم دستهاي
مهربانت را براي پاک كردن اشكهايم كم مي آورم
از تنهاي بيزارم چون شيرين ترين لحظاتم باتو بودن است
از تنهاي بيزارم چون مرداب مرده تنم با آفتاب نگاه تو جان ميگيرد
از تنهاي بيزارم چون کوير خشک لبانم عطش باران محبت از لبانت را دارد
از تنهاي بيزارم چون هنوز به قداست شانه هايت ايمان دارم
از تنهاي بيزارم چون تمام واژه هاي شعرم با تو بودن را فرياد ميزند
از تنهاي بيزارم چون هيچگاه تنهاي را درک نکردم
هميشه همه جا در همه حال حضورت را در قلبم حس کردم پس بگذار با تو باشم
عاشقانه در آغوش پر مهر تو بميرم
تا هميشه ماندگار باشم
تنهایم نگذار
با یک شکلات شروع شد .
نمی دانــم
Aytem.ir |